فرشی که میگریاند و میخنداند
دکتر طاهر صباحی پژوهشگر نام آشنای فرش دستبافت ایران در مقدمه کتابش به نام «پنج قرن قالیبافی در کرمان به سختی کار و هنرمندی زنان قالیباف اشاره میکند. او می نویسد که دو مطلب یکسره متفاوت درباره دو منطقه از سفرهایش نوشته که یک جا تحت تاثیر قرار گرفته و گریسته است و جای دیگر از شعف و خوشحالی خنده بر لبانش جاری شده.
او درباره این دو خاطره چنین نوشته است: «سالها پیش در حالی که از سیرجان به طرف کرمان میرفتم، صبح زود در یک کارگاه بافندگی توقف کردم. به دلیل ماه مبارک رمضان بافتدهها همگی هنوز سرکار نیامده و دارهای قالی بیکار مانده بودند.
زن جوانی را با چشمانی خواب آلود دیدم که کودکش سرش را روی زانوی او گذاشته بود و در خواب شیرین بود. دیگر کودک از پستان مادرش شیر میخورد. زن جوان همچنان در همان وضع جلوی صدها تار کشیده، مانند تارهای یک چنگ، کار میکرد و تارهایی که زیر انگشتان او میلرزیدند مانند یک موسیقی با خواب کودک همراه میشدند. با دیدن این صحنه گریستم.
دیگر بار در یک روستای قشقایی در میان خانههای گلی و سیاه چادرها یک قالی مرا خنداند. در کنار یک چادر در حالی که فنجانی چای در دست داشتم منتظر بودم تا با بهترین بافنده ملاقات کنم.
دختر جوانی به سمت من آمد در حالی که روسری رنگارنگی بر سر داشت و شاهکار دستبافت خود را در مقابلم گرفت. یک قالی آبی رنگ با طرح های هندسی که کارشناسان این طرحها را هراتی مینامند. از او پرسیدم برای آن قالی چقدر باید پرداخت کنم. دختر گفت آن را به من به عنوان پیشکش ازدواج هدیه می کند.
دختر میخواست ازدواج کند و به جای دوری برود. در نهایت قالی را از او خریدم و بیشتر از بهای واقعی آن پول پرداختم و در تمام مسیر بازگشت به جسارت و بی پروایی دختر جوان قشقایی میخندیدم.
هر کدام از خاطراتم هیجانی ژرف در من به وجود میآورد و آشکار میکند که قالیها چگونه همچون صفحات یک کتاب از شادی، رنج، ترس و امید سرشارند و در یک کلام لبریزند از زندگی زنان شرقی.
به همین دلیل بیانصافی است که در یک دستبافته فقط به زیبایی توجه شود، گاهی انسان در مقابل اسراری که هر قالی با خود دارد اظهار ناتوانی میکند. برای فهمیدن نشانهها لازم است آهسته آهسته گام برداریم و ریشهها را در تاریخ بشر جست و جو کنیم و پیشرفتها را در سرزمینهایی دنبال کنیم که در طی سدهها نقش مهمی در هنر بافت قالی داشتهاند.