چرا فرش؟
یادداشت سردبیر
چرا فرش؟ از این همه شغل و حرفه و صنایع دستی چرا فرش؟ این سوال را خیلیها از من پرسیدهاند. جوابش یک جمله بیشتر نبود؛ من عاشق فرشم.
پدر و پدربزرگم هم عاشق فرش بودند، دکانی در منطقه قدیمی از تهران جایی بود که اهالیاش هم آنجا را بخوبی میشناختند، دست خالی میآمدند و با فرش و قالیچه و کناره و پشتی به خانه برمیگشتند.
باید بگویم من روی فرشهایی از تبریز و هریس و مهربان و خواف و کاشمر و مشهد و کاشان و نایین و … بزرگ شدهام پس باید حق بدهید که عاشقش باشم.
اما عاشقی تنها دلیلم برای دنبال کردن آن در فضای سنتی نبود؛ من مصائب فرش را بخوبی میشناسم، از غم نان بافنده، از نخهایی که با هزاران روی دار گره میخورند، از کسادی بازارش، از دزدیده شدن نقشههایش و … .
سالها به دنبال آن بودم که کاری برای اهالی فرش کنم. من راه پدر و پدر بزرگم را نرفتم ولی هنوز خاطرات شیرین آن را در ذهنم دارم و چه وظیفه ای مهمتر از اینکه بتوانم برای فرش ایرانی که قدمتی چند هزار ساله دارد، کاری کنم.
چرا نباید از داستانهای آن بگویم؟ از نقش ماهی و گل فرنگ و لچک و ترنج و گل افشان و خشتی و شکارگاه و دیرناق گل و کشکولی و …
میخواهم با کمک دلسوزان هنر قالی، اعتبار و رونق را به آن برگردانم. چرا باید برخی از هموطنانم ندانند که فرشی که زیر پایشان است چگونه و با چه زحمتی بافته شده است.
شاید کوتاهی از ما بوده، شاید هم از مسولانی که خواسته یا ناخواسته به آن بیاهمیت بودهاند. باید کاری کرد، اعتبارش را از کشورهایی که با رندی میخواهند از آن خود کنند، پس گرفت.
چرا فرش؟ پاسخش کوتاه است؛ من عاشق فرشم.
حمید حاجیپور