وقتی سیل زندگی زن قالیباف را نابود کرد
درد دل زن سیلزده آق قلایی
سیل زندگی زن قالیباف را نابود کرد. آسیبی که این زن دید بعد از گذشت یکسال وعده و وعید بسیاری از مسئولان هنوز به جایی نرسیده است.
زندگیاش به تار و پود دار قالی گره خورده، ماهها بیکاری او را کلافه کرده. تصور اینکه چطور باید قسطهایی که از ۲ ماه دیگر آغاز میشود، پرداخت کندکابوس هر شب و روز او شده. به هر دری میزند تا دوباره کارگاه قالیبافیاش را سرپا کند ولی راه به جایی نمیبرد.
حلیمه هنوز با کابوس سیل فروردین از خواب میپرد، میبیند آب همینطور بالا و بالا میآید و همه زندگیشان را میبلعد. میبیند سیل، شوهر و پسرهایش را با خود میبرد. کابوس و حقیقت به هم شبیهاند چراکه او همه سرمایهای که سالهای سال برای آن زحمت کشیده بود در سیل امسال از دست داد.
«حلیمه صحنه» ۳۴ ساله اهل آق قلاست. سال پیش با وامی که گرفته بود کنار خانهاش، کارگاهی کوچک ساخت، دارهای قالی و قالیچه و گبه را سرپا کرد تا زنهای روستاهای اطراف مشغول کار باشند. شادی و موفقیت او بیشتر از چند ماه دوام نیاورد. آسمان بارید و بارید و بارید و آب بالا و بالا و بالا آمد و هرچه بود با خود برد. از آن کارگاه جز دیوار و سقف نمکشیدهاش هیچ چیز دیگری باقی نمانده.
حلیمه افسرده است، هنر او در بافندگی است و اکنون هیچ دار و خامهای ندارد تا با گره زدن به تارهای سفید امیدوار باشد به آینده. او گوشهگیر شده و مثل گذشته نیست، این را همسر و فرزندانش میگویند. حق با آنهاست، سیل فروردینماه گویی این زن جسور را شکست داده چراکه کارگاه خالی از دار و قالی را به حال خود رها کرده تا بشود مامنی برای سگهای ولگرد.
او را مقابل خانه کوچکش ملاقات میکنم. زنی میانه قد، عینک به چشم و همچون همشهریهایش لباس زیبای ترکمنی به تن دارد. پیش از اینکه وارد گفت و گو شویم، کارگاهش را نشانم میدهد. کارگاهی لخت و عریان به وسعت ۵۰ متر.
«مهندس جان اینجا روزی ۱۵ تا دار گذاشته بودم، قالی و قالیچه و گبه و گلیم میبافتیم اون هم جنس اعلا، یکی از دستبافتههامون هم روی زمین نمیموند، همه را میفروختیم. ۱۵ تا بافنده توی همین کارگاه کار میکردن.
تازه اینجا رو با شوهرم درست کرده بودیم. پیش خودم فکر میکردم روزی این کارگاه رو چند برابر میکنیم و به آرزویم میرسم ولی حیف که سیل همه آرزوهایم رو با خودش برد. از اون روز که سیل اومد و سرمایهام رو نابود کرد، دیگه حال و روز خوشی ندارم. من ۱۰ سال بود حتی یک هزار تومنی از شوهرم نگرفته بودم الان چطور میتونم دستم رو جلوش دراز کنم.»
زن جوان نمیتواند جلوی اشکهایش را بگیرد. برای دقایقی سکوت کارگاه خالی را فرا میگیرد. حلیمه نمیتواند ناراحتیاش را پنهان کند.
خانم صحنه برای این کارگاه، دارها و خامهها و مواد اولیه دیگر نزدیک به ۲۰۰ میلیون تومان هزینه کرده بود. ۵۰ میلیون آن را وام گرفت ولی اکنون یکی از کابوسهای او آغاز پرداخت اقساط از فروردینماه سال آینده است.
«همه سرمایهام رفت، عیبی نداره دوباره شروع میکنم ولی چطور قسطها رو پرداخت کنم؟ ماهی یک میلیون از کجا بیارم. وقتی نه کاری ندارم و نه سرمایه چطور میتونم قسط بدم؟ شوهرم با ماشین کار میکنه و به زور نون شب ما رو تامین میکنه ولی پارسال همین موقع وضعیت زندگی ما ۱۸۰ درجه فرق داشت.
قرار بود دولت برای سیل خسارت بده ولی از اون هم خبری نشد. چند ماه پیش رییس مرکز ملی فرش ایران هم به اینجا آمد و قول داد که مشکلم را حل می کند ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و با گذشت این مدت پیگیری از آنها به نتیجه ای نرسیده ام. من و زنهای دیگر نیاز به کار داریم. اگر دار قالی و خامه باشه دوباره شروع میکنیم به کار ولی نه داری هست و نه خامهای. کسی هم قسطی جنس به آدم نمیده.»
حلیمه میگوید برای کمک گرفتن برای سرپا کردن کارگاهش خیلی جاها سر زده ولی هر بار ناامیدتر به خانه برگشته است. در این مدت آنقدر فکر و خیال کرده که به افسردگی دچار شده.
«خواستم وام بگیرم ولی تن و بدنم لرزید چراکه ۵۰ ملیون وامی که سال گذشته گرفتم حالا باید قسطهاش رو بدم ولی یک ریال هم ندارم. از چند نفر خواستم خامه و دار در اختیارم بگذارن ولی شرایط اونها شبیه به استثمار بود. دستم به جایی نمیرسه که کمک بگیرم. من تنها خواستهام کار و کار و کاره. من اگه کار نکنم از غصه میمیرم.
به گذشته نگاه میکنم که چقدر بافنده برام کار میکرد و به خاطر سیلی که نمیشد هیچ جوره مقابلش بایستیم به چنین وضعیتی افتادم.»
زندگی ۲۰ خانواده دیگر به کارگاه حلیمه صحنه گره خورده است. خانوادههایی که دختر و زنانشان در این کارگاه گره میزدند به دار سفید و نانی برای خانه میآوردند. اکنون ۱۱ ماه است سیل همه آنها را از کار بیکار کرده است. آنها چشم انتظارند کارگاههای قالیبافی دوباره مثل گذشته سرپا شوند.