گذری بر تاریخ فرش ایران

بررسی تحولات فرش در سه دوره تاریخی پیش از صفویان تا دوران معاصر

تاریخ فرش را از پیدایش تا تکامل و تداوم را می‌توان به سه بخش دوره عشایری، دوره روستایی و دوره شهری که از عهد صفویان آغاز می‌شود، تقسیم‌بندی کرد.

دکتر سیروس پرهام، پژوهشگر توانمند حوزه فرش در کتاب دستبافته‌ های عشایری و روستایی فارس هنر و صناعت فرشبافی ایل‌ها و روستاهای ایران را مستلزم گذار از سه دوره تاریخی متمایز و بررسی ویژگی‌های بسیار متفاوت آنها ذکر کرده است.

او تحولات تاریخ فرش این دوران را به سه دوره روزگار پیش از صفویه، دوران صفویه و دوران پس از این حکومت تحولات خاصی بر فرش ایرانی رخ داده است، عنوان می‌کند. در ادامه با این دوران تاریخی از نگاه دکتر پرهام آشنا می شویم.

 

دوران پیش از صفویه

 

پیش از روزگار صفویه فرشبافی ایران بطور عمده ماهیت عشایری ۔ روستایی داشت و هنر و صناعتی بود برآمده از اختلاط و همجوشی فرهنگ جامعه شبانی و مدنیت ده‌نشینی. اسلوب بافندگی و مواد مورد کاربرد و شیوه طراحی و نقشپردازی دستبافت‌ها منعکس‌کننده فرآیندها و برآورنده نیازهای تمدن و فرهنگ شبانی – روستایی بود و متأثر از نظام داد و ستد و شیوه تقسیم کار خانوادگی و خودبسندگی اقتصادی در جامعه‌ای که فاصله میان تولید و مصرف و جدایی میان تولید کننده و مصرف کننده یا وجود نداشت یا اینکه ناچیز بود و چشم پوشیدنی.

طراحی و نقشپردازی بر محور نقشمایه های سنتی و باستانی می‌گشت که از آمیزش فرهنگ چادرنشینی و فرهنگ شهری باستانی برجای مانده در روستاها و آبادی‌های مسیر کوچ ایلات و طایفه‌های کوچنده یا محل ییلاق و قشلاق آنها پدیدار شده بود و ماهیت ساده شده هندسی و نیمه هندسی داشت که نیازمند نقشه و طرح‌های از پیش آماده شده نبود و غالبا به شیوه «ذهنی بافی» به انجام می‌رسید. همه دستبافت‌ها نیز از پشم گوسفندان محلی بافته می‌شد و با رنگ‌هایی از گیاهان و درختان کوهستان‌ها و مرغزارها و باغ‌های همجوار.

تحولات قالیبافی در دوران صفویان

تمدن صفوی، شاید برای نخستین بار در تاریخ، قالیبافی را از ایل‌ها و طایفه‌های متحرک و کوچنده و روستاها و آبادی‌های کوچک به شهرهای بزرگ آورد. کارگاه‌های بافندگی بزرگ و متمرکز در شهرها پدیدار شد و بهمراه آنها دگرگونی‌های کمی و کیفی در هنر و صنعت قالیبافی که متناسب با نیازها و خواست‌های اشرافیت شهری بود.

قالی‌های گرانقیمت بزرگ اندازه عظیم الجثه که نه دارهای کوچک عشایر و روستائیان از عهده آنها بر می‌آمد و نه مورد حاجت چادرنشینان و ساکنان کلبه‌ها و خانه‌های کوچک روستایی بود در خورند کاخ‌ها و تالارها بافته شد و گاه از ابریشم و رشته‌های زر وسیم.

طرح و نقشه نیز برای نخستین بار بردست هنرمندان و نقاشان و مینیاتوریست‌های زبردست شهری فراهم آمد که ناگزیر از طرح‌ها و نقش و نگارهای بغرنج و فاخر و پرشوکتی الهام می‌گرفت که در دیگر هنرهای شهری رواج داشت . از کاشی سازی و گچ‌بری و منبت‌کاری گرفته تا زری‌بافی و ترمه‌دوزی و تذهیب‌کاری و قلمدان‌سازی و نقاشی و صحافی و جلدسازی کتاب، به تبع این تحول بنیادی، نقشمایه های سنتی و باستانی و‌ طرح‌های ساده شده هندسی جای خود را به طرح‌ها و نقش‌های پیچیده اسلیمی و گلشاخه های پیچان و گردان داد.

کالبد هندسی و در نهایت ساده شده مرغان و ماکیان‌های بی پیرایه یکرنگ – که در دستبافت‌های عشایری – روستایی با چند خط مستقیم تصویر می‌شد و هنوز هم می شود جای خود را به پیکره آراسته پرندگان رنگارنگ و غالبا موهوم و افسانه‌ای داد و شیران و پلنگان قوی پنجه‌ای که آهوان نازک بدن را درهم می شکنند جای چهارپایان و آسیان و غزالان بی‌آزاری را گرفتند که هر یک در گوشه‌ای می‌خرامیدند.

در آن روزگار – که سرآغاز دومین دوره تاریخ قالیبافی ایران بود. نظام اقتصاد سرمایه سالاری شهری بتدریج بر صنعت قالیبافی کارگاه‌های شهری مسلط شد. تکبافی  خانگی و مستقل و خود بسنده عشایری – روستایی جای خود را به گروه‌های بزرگ کارگران بافنده داد که دست‌ها و انگشتان ورزیده‌شان در خدمت کارفرمایانی بود که نقاشان و طراحان چیره دست و رنگرزان و پسران کارآزموده را نیز در استخدام و زیر فرمان داشتند.

تقسیم کار – که کاملتر و بغرنج‌تر شده بود  لاجرم ازصورت سنتی خود بدر آمد و دیگر – در شهرهای بزرگ امکان نداشت که یکی از اهل خانه با همسایه‌ای و خویشاوندی گیاهان کوهی را بچیند و دیگری رنگ درست کند و دیگری کلاف‌های پشمی را بشوید و دیگری ببافد.

گذری بر تاریخ فرش ایران

 

 

 

 

 

 

 

 

اکنون تقسیم کار بر محور تولید متمرکز کارخانه‌ای قرار داشت و تابع نظام دستمزد و قانون عرضه و تقاضا بود. از برکت همین اساس متمرکز، ایجاد کارگاه‌های سلطنتی میسر شد که به سفارش و فرمایش، شاهان و شاهزادگان و درباریان و امیران و سرداران و اعیان و ثروتمندان فرش‌های با عظمت و باحشمت می‌بافتند. (گهگاه برخی از این فرش‌های پرجلال وقف مساجد و بقاع و اماکن متبرکه می‌شد که تعداد آنها در برابر فرش‌های اشرافی کاخها بسیار اندک بود).

لیکن برغم همه این تحولات بنیادی، فرشبافی عشایری و روستایی همچنان به حیات آرام و باستانی خود ادامه می داد و مبانی سنتی آن دیگرگون شد. هرچند که بعضی از بافندگان ایلیاتی – پیش از همه بختیاری‌ها و همسایگان تابستانی‌شان قشاییها – چیزهایی از نقشمایه های فرش‌ها و پارچه‌های شهری برگرفتند و به شیوه خود باز آفریدند و گهگاه نیز پود ابریشم و گل ابریشم را در دستبافت‌های خود با فروتنی و از سر تفنن۔ بکار گرفتند.

همچنین قالیبافی شهری- جز در مورد قالی‌های معروف به «پولونز» که به سفارش دربار لهستان بافته شده هرگز مایه و ماهیت ایرانی خود را از دست نداد و پیوند خود را باسنت‌های طراحی و نقشمایه های پس از اسلام و حتی پیش از اسلام ایران یکسره نبرید.

در جای خود خواهیم دید که نقشمایه معروف به «گل شاه عباسی» – که تا به امروز نقشمایه مسلط در نقش پردازی قالی‌های صفوی و ما بعد صفوی بوده است شکل تکامل یافته نقش نیلوفر آبی در هنر ساسانی است).

 

قالیبافی در دوره پسا صفویان

 

دوره سوم هنگامی آغاز شد که پایه های استوار تمدن و فرهنگ ایران زمین در برابر رخنه روزافزون استعمار باختری رفته رفته سست می‌شد و هویت مستقل هنرها و صنعت‌های ایرانی – نخست در شهرهای بزرگ و سپس در شهرک‌ها و در مرحله‌ای دیگر در روستاهای نزدیک شهرها در برابر جلوه فرهنگ غربی و استعماری رنگ می باخت.

این دوران که از اواخر قرن سیزدهم هجری (اواسط قرن نوزدهم میلادی) آغاز شد  از چندین جهت برای هنر و صنعت قالیبافی شهری مصیبت بار بود. بزرگتر از همه مصیبت وابستگی روزافزون این هنر و صنعت مستقل ملی دیرین سال بود به بازارهای مغرب زمین، به اقتصاد مصرفی، به نظام سرمایه‌داری جهانی و به تبع آنها به ارزش‌ها و خواست‌ها و نیازهای اقتصادی و فرهنگی استعمار و استعمارگران. چند و چون این دوره تاریخی است که از لحاظ بررسی حاضر اهمیت اساسی دارد و بدون دریافتن آن شناختن دستبافت‌های عشایری و روستایی ایران امکانپذیر نخواهد بود.

و برای رسیدن به این مرحله از شناخت، آگاهی از ویژگی‌های اساسی و روند کلی استعمار فرهنگی  هرچند این آگاهی برای برخی خوانندگان مکرر باشد  لازم و بلکه واجب است. اما پیش از آنکه روال کلی و جهانی سیاست فرهنگی استعمار را در طول چند قرن اخیر مرور کنیم تذکر چند نکته ضروری است.

مرور بر گذشته‌ای چنین بغرنج و گسترده و طولانی و فراگیر آن هم در نوشته‌ای که موضوع دیگری داردناگزیر فشرده و شتابان خواهد بود و در حد یک نگاه گذرا چنین مرور شتابزدهای ناگزیر به تعمیم و کلیت‌پردازی خواهد گرایید و لاجرم برانگیزنده این توهم خواهد بود که پایه‌های بررسی تکیه بر تصورات و فرضیات و پیشداوری‌هایی دارد که ممکن است لزوما و دقیقا با محققات و مسلمات تاریخی منطبق نباشد.

حال آنکه چنین نیست و برداشت‌های حاصل شده از این بررسی بیش از آن با واقعیات تاریخی انطباق دارد که بتوان دست کم گرفت.  از جانب دیگر، چون استنباط نویسنده از ادوار تاریخی تحول فرشبافی ایران – و نیز نفس این دوره گذاری تاریخی و ویژگی‌های آن – برای بیشترین خوانندگان تازگی دارد و مبتنی بر آمادگی تن بدست آمده از تتبعات و پژوهش‌های دیگران نیست و در مواردی هم درست در جهت عکس اینگونه پژوهشهاست – امکان دارد برخی از خوانندگان خود را مواجه با نوعی بدعت‌گذاری سهل انگارانه ببینند و از هم اکنون شک و بدگمانی خاصی را بخود راه دهند که جستجوگران در مظان آن قرار می‌گیرند.

از این‌رو، باید از ابتدا این واقعیت با قاطعیت و اطمینان خاطر تمام بیان و تأکید او در جای خود اثبات شود که‌ رخنه و دست اندازی استعمار و سیاست‌های استعماری در هنر و صنعت قالیبافی ایران به هیچوجه از زمره امور مفروض نیست، بلکه امری است محقق و واقع شده و متصل به یک سلسله واکنش‌ها و رویدادها و عملکردها و واقعیت‌های مستند تاریخی که جزء به جزء و مرحله به مرحله قابل پیگیری و شناسایی است چه از لحاظ کیفیات تولیدی و روندهای اقتصادی و چه از لحاظ ویژگی‌های هنری و شیوه های طراحی و نقشپردازی و رنگ آمیزی و چه از لحاظ متدولوژی تاریخ فرشبافی و روشهای تحقیقی – که در جای خود به یکایک آنها خواهیم رسید و واقعیت تاریخی آنها را یک به یک به اثبات خواهیم رساند.

برچسب ها

نوشته های مشابه

یک نظر

  1. متاسفانه تو چند سال اخیر صادرات فرش خیلی کاهش داشته و کشورهای دیگه این بازار رو از ایران گرفتن. و اینکه یه پیشرفت دیگه که میشه تو هنر صنعت فرش و تابلو فرش نام برد میتونه کامپیوتری شدن طراحی و بافت تابلو فرش ها باشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن