نسخه هلال احمری برای مداوای فرش دستبافت!
چند ماه از انتصاب فرحناز رافع به عنوان رییس مرکز ملی فرش ایران و تکیه او بر مسند تخصصی فرش میگذرد. این مدیر هلال احمری که سالهای بسیاری را در این سازمان مشغول به فعالیت بوده حالا در جایگاهی قرار دارد که مصاحبه و اظهار نظرهایش بسیاری از اهالی فرش را متعجب کرده است.
او در یکی از مصاحبههایش عنوان کرده که هند و مصر دو سال است که وارد صنعت فرش شده اند و مصر گوی سبقت را از ما ربوده و به عنوان دومین کشور در حوزه فرش دستبافت صادراتش از ما پیشی گرفته است یا همین ادعای چند هفته پیش که تولید فرش در نیمه نخست امسال نسبت به مدت مشابه با افزایش ۴ برابری روبهرو بوده است!
اما از این همه اینها که بگذریم باید از رییس هلال احمری مرکز ملی فرش ایران بپرسیم که برای ارتقای جایگاه قالیبافان، طراحان و تامین زنجیره تولید چه کردهاند؟ برای ترویج استفاده مردم از دستبافتهها چه برنامههایی داشتهاند؟ برای جمعآوری نقوش در سراسر کشور که بسیاری از آنها در حال فراموشی هستند یا از بین رفتهاند چه کردهاند؟ در حوزه صادرات چه اتفاق خاصی رخ داده؟ آیا بسنده کردن به این جمله که «فرش در حال احتضار است» دردی از جامعه فرش دوا میکند یا این روش نوعی سلب مسئولیت است؟
مسئله دیگری که باید به آن اشاره کنیم مورد هجمه قرار گرفتن کسانی است که مطالبهگر در حوزه فرش هستند. این افراد متخصص که سالهای سال با مشکلات و موانع حوزه فرش دست و پنجه نرم کردهاند هر از گاهی که به عملکرد مرکز ملی فرش یا تصمیمات آن نقدی وارد میکنند به عداوت و دشمنی و غرضورزی محکوم میشوند. آیا چنین واکنشی صحیح است؟
فرحناز رافع که آشنایی کافی با هنر- صنعت فرش ندارد، مدعی است با راهاندازی مراکز شتابدهنده میتواند گره از مشکل جامعه فرش باز کند. او البته بارها عنوان کرده حاضر است با پیشکسوتان و متخصصان فرش تعامل داشته باشد ولی در عمل هیچگاه شرایط طوری پیش نرفت که امکان حضور و همکاری بزرگان فرش میسر شود، نمونهاش محققانی که سالهای گذشته همکاری تنگاتنگی با این مرکز داشتهاند و با بیمهری کنار گذاشته شدهاند.
قالیبافی که غم نان دارد و با هزاران امید به دار سفید گره میزند مدیری سخنور و خوشکلام نمیخواهد، او مدیری میخواهد تا از حق و حقوقش دفاع کند، حمایتش کند و راه را برای تولید هموار کند. قالیبافان مظلومتر و محرومتر از آنی هستند که با وعده و وعید دست به سرشان کرد.
یاد قالیبافی در شهر آق قلا به نام خانم «صحنه» افتادم که همه داراییاش را سیل از بین برده بود و رییس مرکز ملی فرش قول داد در کوتاهترین زمان مشکلاتش را برطرف و از او حمایت کند و اکنون از آن زمان بیش از ۸ ماه میگذرد و زن جوان هنوز منتظر است! او بارها تماس گرفت و پاسخی نشیند. میدانم و باخبرم که در این روزهای کرونایی ناامید گوشه خانه کوچکش نشسته و به نان شب خانوادهاش محتاج است.
ای کاش مسولان ما در هر پست و منصبی که هستند اگر تخصصی ندارند با صداقت بگویند نمیدانم، نمیتوانم یا در اختیارات من نیست نه اینکه با شانه خالی کردن از پاسخگویی، خود را مبرا از هر پرسشی کنند.