نقش ایل اینانلو و بهارلو در دستبافته های عشایری فارس
ما به نقش ایل اینانلو و بهارلو در دستبافته های عشایری فارس خواهیم پرداخت. پیش از آن می خواهیم بدانیم از ایلات خمسه استان فارس چه میدانید؟ پنج ایل معروفی که در بافندگی دستبافتههای زیبا در این استان سرآمدند.
پنج ایل بهارلو، اینانلو، نفر، باصری و عرب مزیدی به اقتضای همسایگی با هم روابط نزدیکی فرهنگی دارند و در برخی از نقوش فرشها این نزدیکی قابل مشاهده است ولی باید گفت هر کدام از ایلها نقوش خاص، رنگآمیزی و سبک خاص خود را تا حدودی رعایت کردهاند. بنابراین باید با قاطعیت گفت شیوهای به نام شیوه بافندگی خمسه یا نقش قالی خمسه درست نیست.
طایفههای بهارلو و اینانلو که ریشه ترک آسیای مرکزی دارند و پیش از مهاجرت به فارس جزو نظامیان قزلباش شاه عباس صفوی بودهاند از نظر فرهنگ و نژاد و ریشه به یکدیگر نزدیکند به حدی که گاهی نمیتوان به راحتی تشخیص داد دستبافته بدست آمده از آنها متعلق به کدام طایفه است.
از تیرههای بیستگانه ایل بهارلو تیره اسدبیگی و پس از آن تیرههای جامه بزرگی و احمدلو مشهور هستند. البته همانطور که گفته شد سنت قالیبافی تیره های اینانلو و بهارلو به یک شبیهاند اما وجود برخی نقشمایهها این دو سبک را تا کمی نسبت به هم متفاوت میکند.
سیروس پرهام، پژوهشگر و فرششناس نام آشنای کشور در تمجید قالیبافی این دو ایل و نقش ایل اینانلو و بهارلو در دستبافته های عشایری فارس در کتابش اینگونه مینویسد: «ایل بهارلو پس از ایل قشقایی در مرتبه دوم اهمیت و امتیازدهی جای دارد. درستتر آنکه از نظر تنوع و غنای نقشپردازی و رنگآمیزی، قالیهای ممتاز بهارلو به فاصله اندک پس از قالیچهها ایگدر و کشکولی و بولی میآید.
روش بافت و سبک طراحی و نگارهپردازی فرشهای بهارلو و اینانلو وجوه مشترک فراوان دارد و بسیار به هم نزدیک است. دستبافتههای گره بافته هر دو طایفه با گره متقارن بافته شده و پودهای دوگانه تقریبا همیشه به رنگ قرمز سوخته است و تارها کم و بیش پیوسته قهوهای و تار و پود همواره از پشم.
شیوه شیرازه بافی و مهر کردن سر و نه فرش نیز همسان است و همچنین سبک گلیمبافی راه راه سر و ته فرش مانند دیگر حوزههای بافندگی عشایری و روستایی فارس، بافندگی از ابتدا تا انتها به دست زنان است و دارها همه زمینی و افقی به غایت تولید جز در موارد انگشت شمار مصرف است نه فروش.»
نقش پردازی و رنگ آمیزی دستبافته های بهارلو و اینانلو
اندیشه و خیال بنیادی طراحی و نقشه پردازی و تا اندازه سبک رنگرزی و رنگ آمیزی بهارلو و اینانلو کم و بیش از یک مکتب است و نقشمایه ها و نگاره ها از یک خزانه. شگفتآور است فراوانی نگارههای مرغی و نگارههایی که از درخت انار و میوه آن ریشه میگیرد و نقشمایههای بتهای گوناگونی که بر همه آنها قرنها گذشته است. شیفتگی و دلبستگی بافندگان سنتی بهارلو به نقش جانوران بیمانند است چه در سر تا سر فارس و چه در دیگر حوزههای بافندگی عشایری و روستایی.
گذشته از مرغان و پرندگان شیوهیافته سنتی، پرندگانی چون طوطیان و ماکیان تجریدیافته که در هیچیک از دستبافته های فارس همانندشان را نمییابیم به دستبافته های بهارلو راه یافتهاند و کمتر میتوان یافت دستبافتی از این طایفه را که جانوری در گوشه و کنار آن نباشد.
همین بس که بیشترین قالیچه های تمام مرغ از ایل بهارلوست و حتی قالیبافان عرب فارس با آن همه دلبستگی به ماکیان گوناگون شیوه یافته جز انگشتشماری قالیچه تمام مرغ به یادگار نگذاشتهاند.
جانورنگاری اینانلوها هچون بهارلوها، باصریها، عربهای فارس و بافندگان بوانات و قنقری و نیریز و داراب متکی بر مرغان تجریدیافته و بیش از همه ماکیان است با این فرق بارز که بافندگان اینانلو آهوان شاخدار فراوان میبافند که در فرشبافی بهارلو وباصری جایی ندارد.
مکتب نگارهپردازی و نقش آفرینی بهارلو و اینانلو استوار بر همان ستونهایی است که بنای عظیم هنر و صنعت قالیبافی فارس را قرنها در رفعت نگاه داشته است.
جز دو نگاره کمابیش «ترکنشان» گمان نمیرود که زنان این دو طایفه چیزی از خزانه نقش و نگارههای ترکمنان آسیای مرکزی به همراه آورده باشند و اگر هم اندوخته نخستینی بیش از اینها بوده دیری است که به فراموشی سپرده شده است.
گلیم و سوزنی بافی
بهارلو و اینانلو تنها طایفههای عشایری فارس هستند که از گلیمبافی و سوزنیبافی بیبهره ماندهاند. تنها توجیه اینکه چرا در میان طوایف عشایر استان فارس این دو طایفه از این هنر بیبهره ماندهاند این است که آنها پس از یکجانشینی در اواخر سده سیزدهم قمری این هنرشان از بین رفته است یا اینکه دستبافتههای گلیمی آنان به سبب آنکه ویژگی بارز و ممتاز نداشته و مقدارشان هم کم بوده با دستبافتههای مشابه طایفهای دیگر اشتباه شده است.